بر بانوی با کرامت قم صلوات/بر شاه خراسان صلواتی دیگر ...
20 07 2018
کد خبر : 4073396
تعداد بازدید : 388
دهه کرامت،دهه اول ماه ذیالعقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه(علیهالسلام) و پایانش با ولادت حضرت ابوالحسن علی بن موسیالرضا(علیه السلام) میباشد.این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند و سازنده و یادآور لطیفترین علائق و مهر و وفاهای کمنظیر یک خواهر نسبت به برادر است. گلچینی از اشعار به مناسبت این ایام فرخنده :
سلام آخرم را دوست دارم
قلم را، دفترم را دوست دارم و اين طبع ترم را دوست دارم چقدر اينکه برايت، در زيارت غزل مي آورم را دوست دارم يکي از اين سحرها شاعرم کرد سحرهاي حرم را دوست دارم سحرها در شبستان گوهرشاد نماز مادرم را دوست دارم نگينش را همين مشهد خريدم اگر انگشترم را دوست دارم ميان عاشقان دل شکسته غم ِ دور و برم را دوست دارم زني برقع زده از زائرانت که گفت از بندرم را دوست دارم تمام کشورم را دوست داري تمام کشورم را دوست دارم به لطف آن سه باري که مي آيي جهان ديگرم را دوست دارم شفا مي خواستم اما کنارت همين که بهترم را دوست دارم وداعي نيست در رسم کريمان سلام آخرم را دوست دارم شاعر: زهرا بشری موحد
«باب الجواد» راه ورودی به قلب توست
مثل نسیم صبح و سحرگاه می رود هرکس میان صحن حرم راه می رود از هرچه غصه دارد و غم می شود رها هر سائلی که خدمت این شاه می رود وقتی فرشته های حرم بال می زنند از سینه های شعله زده آه می رود این جا بهشت روی زمین فرشته هاست از این زمین فرشته به اکراه می رود خورشید در طواف حرم وه! چه دیدنی ست هرشب به پای بوسی آن ماه می رود «باب الجواد» راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه می رود شاعر: فاطمه نانی زاد
باد زانو می زند گلدسته را بو می کند
باد زانو می زند...گلدسته را بو می کند دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند در لباس خادمان مهربانت، صبح ها صحن و ایوان طلا را آب و جارو می کند می نشیند کنج بست" شیخ حر عاملی" یاد معصومیت آن بچه آهو می کند تا اذان صبح..مانند نگهبان درت ذکر برمی دارد و ...آهسته "یاهو" می کند خادمی می گفت: با چشم خودش دیده ست باد آن به آن مثل گلی گلدسته را بو می کند چشم می دوزد به چشم زائران تشنه ات دور سقاخانه و فواره "هو هو" می کند باد عاشق.. با پر طاووس مخصوص حرم صحن را آغشته از گلهای شب بو می کند :: عطر نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت هر که می آید حرم ..این عطر را بو می کن شاعر: مریم سقلاطونی
در ازدحام حرم
با همین چشمهای خود دیدم، زیر باران بیامان بانو درحرم قطره قطره میافتاد آسمان روی آسمان بانو صورتم قطره قطره حس کردهست چادرت خیس میشود اما به خدا گریههای من گاهی دست من نیست مهربان بانو گم شده خاطرات کودکیام گریه گریه در ازدحام حرم باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو باز هم مثل کودکی هر سو میدوم در رواق تو در تو دفترم دشت و واژهها آهو... گفتم آهو و ناگهان بانو... شاعری در قطار قم ـ مشهد چای میخورد و زیر لب میگفت: شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو شعر از دست واژهها خسته است بغض راه گلوم را بسته است بغض یعنی که حرفهایم را از نگاهم خودت بخوان بانو این غزل گریهها که میبینی آن شعر است، شعر آیینی زندهام با همین جهانبینی، ای جهان من ای جهانبانو کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان بانو... شاعر: سیدحمیدرضا برقعی